سال هاست که زن بودنم را فراموش کرده ام
سال هاست دیگر همسر فداکار و مادر دلسوزی نیستم
در عوض راننده خوبی شده ام
حسابدار خبره
مامور خرید زرنگ
مدیر توانمند
باربر قوی
استراتژیست باهوش
اما دیگر خودم نیستم
من گم شدم
چه کسی مرا به دنیای خشن و خالی از لطافت مردان کشاند؟
شانه هایم، بازوانم و زانوهایم هنوز زنانه اند
هنوز برای مرد شدن ساخته نشدند
افسوس این که هنوز بعضی از ما به مرد بودنشان افتخار می کنند
گویا فراموش کرده اند که زن بودن اوج افتخار است
هنرم، صبوریم و عواطفم از آنچه به دست آورده ام با ارزش تر است
دلم برای نوه هایم می سوزد
چه کسی می خواهد به دخترانم مادر بودن را بیاموزد
خانه ها از مادران خالی شده است
مردان چه لذتی می برند از گم شدن ما؟
و از خالی شدن خانه ها؟
دیگر دغدغه خرج و برج را ندارند
نگران خرید، دیر رسیدن بچه ها و آینده خانواده نیستند
به لطف مرد شدن ما آن ها فرصت زیادی برای راحت زندگی کردن پیدا کرده اند
ما گم شده ایم
نکند مردان آدرس را خودشان اشتباه داده اند؟
دلم برای زن بودنم تنگ شده است